آنیسا فرشته ای از بهشت برای من

بدون عنوان

آنیسای عزیزم دیروز رفته بودیم خونه خاله ظریفه عزیز دل مامان نمیدونی چقدر ذوق بچه های دیگه رو میکنی نشسته بودی داشتی با آیلین بازی میکردی یه مدتی بود که رو چار دستو پا وای میسادی اما کاری نمیکردی اما دیروز رفتی رو چار دست وپا بعدم خودتو پرت کردی جلو پاشودی دوباره تکرار کردی خلاصه چند بار سینه خیز رفتی منم که ذوق زده شده بودم می کوبیدم تو سینم و قوربون صدقت می رفتم خاله ظریفه ام زود دویید موبایلشو اورد تا ازت عکس بگیره.  امروز دخترم شش ماه و ده روزشه. ...
16 خرداد 1393
1